شمارش معکوس تا سه سالگی
سی و پنج ماهگیت تموم شد پسرم در حالی که من فرصت نکردم اینجا چیزی بنویسم چون تو اون زمان یه مسافرت خوب و حسابی رفتیم به فومن و ماسوله و قلعه رودخان....مثل مسافرت قبلی اصلا اذیت نکردی و همش در حال بازی و شیطنت بودی و از هوا و محیط اونجا لذت بردی...این جور موقع ها می فههم که چقدر با زندگی تو این شهر لعنتی و آلوده و آپارتمان های تنگ داریم در حقت ظلم می کنیم...اما انگار راهی نیست........کلی با عمو محسن و خاله مریم جور شده بودی و براشون شیرین زبونی می کردی.عکس هم طبق معمول نشد زیاد بگیرم چون دوست نداری و همش باید یواشکی و پشت به دروبین ازت عکس بگیرم و دیگه میرم سروقت کار خودم و اصراری بهت نمی کنم.....ولی یه سری عکس تاریخی ازت گرفتم در حال قلیون کش...